آه قلبم!                  
هوف!!
این چند روزه چه قدر برام چالش بر انگیز و خاطره انگیز و مهم بود.  ینی همش انگار تو خواب راه میرفتم.  حتی خواهر خنگولیستمم فهمید یه مرگمه
فردا با مامانم صحبت میکنم
تقریبا هفتاد درصد تصمیمم جدیه...


اومدم بالا. عصبی بودم و خسته تا اذان ده دوازده دقیقه فاصله بود
یه کاغذی دم دست دیدم اینو کشیدم

اینو میزارم لای دفترم و نگهش میدارم.  برام خیلی ارزشمنده. درسته چیز خیلی خاصی نیست و همش تو ته ده دقیقه کشیدم و دهن هم نداره فعلا،  اما از نظر معنوی خیلی برام با ارزشه
ینی همه احساسم توشه


چشمش باهام حرف میزنه........ 

و نیز...  اولین یادگاری خواهد بود...  

 

 

نشانی از این روز هایم...  

 

اگر باز نشد :

http://www.uplooder.net/img/image/66/71deaca1ccd6b3bd71c21438260a8d91/DSC_0126.JPG 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: