خوابام خیلی ترسناک شدن :)
نه که چیزای ترسناک ببینم
به طرز ترسناکی زیبا ترن
طوری که هر روز اشتیاقم به خوابیدن بیشتر و بیشتر میشه
به طرز وحشتناک رمز آلود و عجیب و زیبان..
شاید یه روز بشینم خیلی هارو تعریف کنم ولی الان نه
گوشم گرفته :|
اه خیلی رو اعصابه
آخرین بار همون سه سال پیش اینطور شده بود . قبل کنکور
رو اعصابه..
چیز دیگری که رو اعصابه
اینه که مدار تغذیه ام
بی دلیل از کار افتاده
و دو روزه نمیفهمم چشه
رفتم ic جدید خریدم انداختم روش دوباره عین همون ایرادو داد (فککنم سوخت)
ولی چرا؟ نمیفهمم
خیلی باحاله بهش DC ده ولت میدی هفده تحویل میده:))) در نوع خودش خیلی خفنه :))
خداروشکر فقط زر یه سنسور رو سوزوند
و خداروشکر اون سنسور لطف کرد بعد سوختن اتصال کوتاه شد و نذاشت میکرو و چیزای گرون تر بسوزن :))))
باید آدم شم یه فکری بکنم دیگه اینطور نشه
ینی بعد از درست کردن مدار تغذیه یه فکری بکنم که جلوی اتفاقای ناگوار رو بگیره (جوابش به سادگی گذاشتن یه دیود زنر مناسبه :|)
موزیک اذیتم میکنه
به خاطر گوشم
و دارم روانی میشم رسما
این دیگه چی بود سرم اومد
ناموسا این چه حیله ی خدایان است؟!؟!
وات د فاک
اه
طبق معمول
چنتا کار همزمان دارم
که هیچ کدومشون در نگاه اول غیر ممکن به نظر نمیان و این بدترین اتفاق ممکنه
اگه همزمان نباشه بلخره انجام میدم
اگه به نظرم خیلی سخت باشه بازم انجام میدم از روی حس کنجکاوی و کله شقی
الان ولی چنتا کار دارم که نمیدونم از کجا شروع کنم
و هیچ کدومو نمیکنم :|
نظرات شما عزیزان: