می گریم
همچو کسی که پیمانش را شکسته
همچو پیک پیر مرد
در آن آخرین تخت خواب کثیفش
سودای کدامین عشق را داشتم؟
درختان بر چه چیز چنین بی جان ایستاده اند؟
ای شعله ی کوچک و شجاع
به راستی دیدمت
زیر آن بلوط
به وقت تحیر از نامت
و رقصت
که پرده از آتش ردایت برمیداشت
مناجات باران
بر روی تابوتی بی جان...
همچو غریبه ای بر راه
همچو مرد تنهایی که آهسته راه می رود
کدام موجود خشمش را نشان خواهد داد؟
درختان
با انگشتان عریانشان
سوی چه اشاره دارند؟
ای شعله ی کوچک و ساکت
آیا واقعا تو بودی مقابل چشمانم؟
چرا سرم را چنین زیر بار شرم خم کردی
که تا همیشه خیالت را دنبال کنم؟
مناجات باران
روی
تابوتی
بی جان
....
نظرات شما عزیزان:
پاسخ: کسخل ک دم نداره