راستش
حس میکنم بیشتر جذابیتی که اخیرا از وبلاگ حس کردم
نه به خاطر نوشتن
بلکه بیشتر به خاطر خوندن بوده
یا حدقل الان از خوندن خیلی چیزا بیشتر لذت میبرم
خیلی خیلی زیاد..
به قول لاوکرفت.. (صفحه اول Call of Cthulhu)
بزرگترین بیچارگی انسان تو دنیا عدم توانایی ذهنش در به هم ربط دادن همه ی محتویاتشه
و یحتمل نوشتن خیلی میتونه به این مشکل کمک کنه
به شرطی که صادقانه باشه
و لازمه ی این حجم از صداقت که بتونه سطح آگاهی رو بالا تر از خودمون ببره، عدم وجود نگرانیه
ینی چی؟ ینی همون که میگم خوشحالم افرادی که هر روز میبینم، اینجا نمیان!
خب
کجای کارم؟
انصافا جا های خوب
کمتر سردرگم..
و برای بیرون اومدن از اون حال بد
خوشبختانه
کسی کمکم نکرد
و میتونم هرقدر بخوام براش خوشحالی کنم!
و این باعث میشه بدونم ارزششو داشته
متعجبم این مدت چطور بدون نوشتن دووم آوردم
چه قدر خوبه ..
با اینکه الانشم خیلی دیر دیر چیزی مینویسم ولی همین قدر به نظرم خوبه
کافیه که یه سطح مشخصی از ثبت شدن رو انجام بده و در عین حال اصلا هم درگیر جزئیات نیست
چون اگه قرار بود درگیر جزئیات بشه . دیگه این کارا لازم نبود که
هر روز درگیر جزئیات هستیم به حد کافی..
نمیدونم مگه شیکم آدم چه قدر میتونه توش گ* جمع شه که توی یک روز دو کیلو اینو اونور شه وزن آدم :))
وات د هل؟
دلم میخاد مقدار زیادی از نوشته م رو اختصاص بدم برای نجمه
ولی خب . خوشبختانه حرف میزنیم .. و جایی نمیمونه برا این کارا
فقط..
حیفه وبلاگم یادش بره سال ها بعد ..
این حسی که بینمونه و من همیشه میترسم از تموم شدنش
و ناراحتش میکنم هی
درحالی که همه حسای خوب رو میخوام براش
...
I wish upon the stars...
یه سری چیزا توی گذشته م هستن که در عین حال که از وجودشون ناراضی نیستم و میدونم اگه برگردم همون کارارو میکنم
ولی یه جورایی خراب کردن داستانم رو ...
دلم میخواست قشنگ تر از این بود..
و .. نمیخام چنین چیز هایی تکرار شه توی زندگیم
دوس دارم هرچی میتونم داستانم رو قشنگ تر بکنم
و با نوشتن این جملات .. سایه سردرگمی گذشته رو بالای سرم میبینم
ولی
حدقل میدونم همین تصمیم هم زیباست در نوع خود
و ریسک هم نداره
نمیخوام ریسک کنم
حتی برای زیبا ترین ها
خسته م از ریسک کردن
اعتماد رو ترجیح میدم به هر چیزی ...
شاید این ترک میخواد حس واقعی و اصلی خودش رو منتقل کنه درحالی که داره به دنیا یه چیز دیگه میگه...
درحالی که پاندول داره تکون میخوره و وقت کافی نداره..
تک تک کلماتش قلبم رو به لرزه در میاره...
نظرات شما عزیزان:
خداروشکر که سردرگم نیستی و جاهای خوبی هستی ایشالا ادامه دار باشه و ارتقا دار!! <img src="http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(0).gif" width="18" height="18">
من مگه تو اون 5 سال یادم رفت؟ خودت یادت نبود ولی من یادم بود.
پس یادم نمیره <img src="http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(0).gif" width="18" height="18">